سرورهادیان:/
«حسین علی» کوچکترین فرزند خانواده هشت نفرهمان بود، چهار پسر و دو دختر حاصل ازدواج من و حاج آقا علی نقی که خدا رحمتش کند، بود. حسین علی به شهادت رسید و یکی از پسرهایم غرق شد و حاج آقا هم سال ۹۱ در حادثه تصادفی به رحمت خدا رفت.
«زهرا فرجام» متولد ۱۳۰۷ مادر صبور شهید حسین علی فتاح مارشک است، سرباز نیروی زمینی که در ۲۰ سالگی در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت رسید.
این مادر شهید میگوید: نمیتوانم صحبت کنم، نفسهایش در همین چند کلمه با یادآوری شهادت کوچکترین پاره تنش به شماره میافتد.
حالا پسر بزرگ خانواده حاج قربان میگوید: حسین از لحاظ اعتقادی پسر بسیار مذهبی و با ایمان و شجاعی بود.
شهید «حسین علی فتاح مارشک» ۱۵ شهریور ۱۳۴۱در روستای کریمآباد از توابع مشهد دیده به جهان گشود و بعدها خانوادهاش به مشهدالرضا مهاجرت و مجاور شدند.
• با اخلاق و اهل کار
برادر بزرگ شهید میافزاید: حسین علی در شهر به مدرسه رفت و دوران ابتدایی را به پایان رساند و پس از آن برای کمک به خانواده ابتدا به کاشیکاری و سپس به شغل تانکرسازی و جوشکاری پرداخت و از این طریق به درآمد خانواده کمک میکرد.
وی خاطرنشان کرد: هنوز دوران نوجوانی را طی میکرد که با انقلاب اسلامی و افکار بلند حضرت امام (ره) آشنا شد و به صفوف مبارزان با منافقان و دشمنان انقلاب پیوست و همواره در جهت پاسداری از انقلاب تلاش میکرد.
او توضیح میدهد: من فرزند بزرگ خانواده هستم و هنگامی که حسین علی با آغاز جنگ تحمیلی داوطلبانه برای انجام خدمت سربازی خود را به حوزه نظام وظیفه معرفی کرد، حدود ۳۱ ساله بودم. او با خانواده من بسیار صمیمی بود و خاطرات زیادی از برادرم دارم.
وی تصریح میکند: زمانی که به او پیشنهاد دادیم تا ازدواج کند، گفت، سنگر، حجله من و تفنگ عروس من است.
• آخرین دیدار
حتی در آخرین اعزامش به مادرم گفت، زیر گلوی مرا ببوس به کربلا میروم و این دفعه از کربلا برایت نامه مینویسم.
بهخاطر دارم آخرین بار در راهآهن وقتی قطار به حرکت درآمد و حسین رفت، حال غریبی داشتم، حالی که هیچ گاه در این ۱۹ ماهی که در خدمت بود، تجربهاش را نداشتم.
وی اظهار کرد: پس از آنکه به جبهه اعزام شد و در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پشت سرش به آرزویش رسید و عاشقانه به دیدار معشوقش شتافت. او با خون پاکش از کربلای ایران پیام صبر و استقامت و شجاعت را به تمامی مسلمانان داد.
او با بیان آنکه بعدها همرزمانش برای آنها تعریف کرده بودند که حسین بلافاصله پس از رسیدن به منطقه، باوجود خستگی متقاضی حضور به خط مقدم بوده است، میگوید: گویا هرچه به برادرم میگویند تازه از مرخصی رسیدهای و استراحت کن، نمی پذیرد و وارد منطقه میشود و همان منطقه به شهادت میرسد.
• آمادگی برای اعزام به لبنان
وی در ادامه خاطرنشان میکند: حسین طی ۱۹ ماه خدمت سربازیاش در عملیاتهای مختلف حضور داشت و حتی به ما بارها گفت، پس از اتمام خدمت در صورت نیاز به نیرو اعلام آمادگی کرده است که به لبنان اعزام شود.
پدرم سه ماه داوطلبانه به جبهه رفته بود و همه خانواده از شرایط روزهای دفاع و ایثار مطلع بودیم. برادرم آگاهانه دفاع از کشورمان را انتخاب کرده بود.
• از شرکت در راهپیمایی تا شهادت
برادر دیگر شهید نیز با بیان خاطراتش با حسین میگوید: برادرم بسیار مهربان و با اخلاق و مؤمن بود و در دوران اول انقلاب که من تازه از سربازی برگشته بودم با برادر بزرگم که از رابطان بسیج بود، همه با هم در تظاهرات ها حضور داشتیم.
محمد فتاح میافزاید: او بسیار اهل کار و شجاع و خود ساخته بود و جز مهربانی هیچ خاطره دیگری از او به یاد ندارم.حتی چند بار بحث ازدواج که مطرح شد، گفت انشاءالله با حوریهای بهشتی ازدواج میکنم.
وی تأکید میکند: آخرین بار که به مرخصی آمد، خواب دیدم جایی آتش گرفت و بسیار نگران شدم.
حالا این برادر شهید در میان بغض و گریه میافزاید: چند روز بعد خبر شهادت حسین به ما اعلام شد، درست ۲۷ شهریور ۶۱ بود که پیکر برادرم در خواجه ربیع به خاک سپرده شد.
نظر شما